جنبش اعتراضی سراسری در ایران، دامن روحانیت را بیش از گذشته گرفته، و پوشیدن یا نپوشیدن لباس روحانیت در انظار عمومی برای بخشی از روحانیون به یک دغدغه و سوال بزرگ تبدیل شده است. در شهرهایی که صدای معترضان بیشتر به گوش میرسد، آنها گاهی با دیدن یک فرد معمم اقدام به «عمامهپرانی» یا گفتن ناسزا میکنند.
«توپ، تانک، فشفشه، آخوند باید گم بشه» یکی از مهمترین شعارهایی است که در بسیاری از شهرهای ایران به گوش میرسد و شرایط برای روحانیون به گونهای پیش رفته که این قشر به چشم معترضان، به عنوان نماینده حکومت معرفی میشوند. آنچه امروز آنها تجربه میکنند، شاید یکی از بدترین دوران و شرایط روحانیون در قبل و بعد از انقلاب اسلامی باشد.
کاربری به نام رضا حاجیپور در ئوئیتر نوشته «به این فکر کنید که آخوندها قبل از بیرون رفتن از خانه برای پوشیدن لباس آخوندی تردید دارن. در خیابان با ترس راه میرن. به اطراف نگاه میکنن تا مبادا دچار دردسر بشن. بالاخره دارن اون فضای ترس و وحشتی که ۴۰ ساله برای دختران این سرزمین درست کردن رو لمس میکنند».
سابقه «عمامهپرانی»
بیرون آوردن لباس یا خلع لباس روحانیون مسبوق به سابقه است. گاهی روحانیونی مانند محمد مجتهدشبستری، از نواندیشان دینی و محسن کدیور، استاد علوم دینی در دانشگاه دوک آمریکا به اراده خودشان،عطای آن را به لقایش بخشیدند یا احساس کردند که پوشیدن این لباس ضرورتی ندارد و گاهی حکومت از طریق دادگاه ویژه روحانیت، اقدام به خلع لباس شماری از این افراد کرد، حسن یوسفی اشکوری، هادی قابل و حسن آقامیری از جمله کسانی بودند که به دلایل سیاسی و اعتقادی مشمول خلع لباس و احکام زندان شدند.
آنچه این روزها در خیابانها رخ داده فرای دادگاه روحانیت و اراده اشخاص است. معترضان در اقدامی کمسابقه، دستکم در یکصد سالی که از بدو تاسیس حوزه علمیه قم میگذرد، عمامه تعدادی از روحانیون را از سرشان برداشتند و فحش و ناسزا به آنها دادند واز این طریق، نفرت و خشم خودشان را به حکومت دینی نشان دادند.
در سالهای پس از انقلاب اسلامی، شاهد چند «عمامهپرانی» هستیم که بطور مشخص طرفداران حکومت مسبب این کار بودند.
نخستین مورد به سال ۶۴ در شیراز برمیگردد. پس از کشته شدن عبدالحسین دستغیب، محیالدین حائری از سوی آیتالله خمینی امام جمعه شیراز میشود. اختلاف میان طلاب هوادار آقای دستغیب و آقای حائری بالا میگیرد. آقای خمینی، احمد جنتی را به عنوان نماینده راهی شیراز میکند تا غائله را ختم به خیر کند. گفته میشود درحالی که احمد جنتی قصد داشته به روی منبر برود، طلاب طرفدار آقای دستغیب، عمامه او را به زمین پرت میکنند.
در بهمنماه ۱۳۷۷هادی خامنهای، مشاور رئیس جمهور وقت و مدیرمسئول روزنامه “جهان اسلام” در شهر قم با سنگ، چوپ، میله، کفش و مهر نماز هدف حمله قرار گرفت. گفته میشود عمامه او نیز در جریان این حمله از سرش افتاد.
در دوران اصلاحات نیز پس از حادثه کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸، گروه تندرو انصار حزبالله که نزدیک به حکومت بود، عمامه عبدالله نوری، وزیر کشور را در نماز جمعه تهران از سرش برداشتند. همچنین در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، باز هم طرفداران حکومت عمامه مهدی کروبی از نامزدهای معترض به نتیجه انتخابات را، در نمایشگاه کتاب از سرش برداشتند.
آیتالله خمینی و آخوندهای درباری
انگار تاریخ تکرار شده و سخنان پیش از انقلاب آیتالله خمینی درباره «عمامهپرانی» با شرایط امروز ایران همخوانی پیدا کرده است.
بنیانگذار جمهوری اسلامی اولین کسی بود که علیه «آخوندهای درباری» و «آخوندهای فاسد» سخنرانی کرد و خواستار برداشتن عمامه آنها از طرف جوانها شد.
آقای خمینی در کتاب «ولایت فقیه، حکومت اسلامی» درباره شماری از روحانیون وابسته به شاه میگوید اینها فقهای اسلام نیستند و سازمان امنیت آنها را معمم کرده تا دعاگوی شاه باشند.
او خواهان «رسوا» و بی آبرو کردن این روحانیون میشود و میگوید «آخوندهای درباری نباید در محیطهای عمومی امنیت داشته باشند. آنها مجاز به استفاده از لباس روحانیت نیستند».
آقای خمینی خطاب به جوانان میگوید «باید جوانهای ما عمامه اینها را بردارند… نمیدانم جوانهای ما در ایران مردهاند؟ کجا هستند؟ چرا عمامه اینها را برنمیدارند؟ نمیگویم بکشید، اینها قابل کشتن نیستند، لکن عمامه را از سرشان بردارند».
محسن رفیقدوست، رئیس پیشین بنیاد مستضعفان از جمله «جوانان» آن دوره بود که تحت تاثیر سخنان آقای خمینی تلاش کرد تا عمامه جواد مناقبی نوایی، استاد فلسفه اسلامی و مشهور به «واعظ» را بردارد.
آقای مناقبی در زمان شاه، چهره شناخته شدهای بود. او داماد محمدحسین طباطبایی، مفسر قرآن و از طرفداران آیتالله کاظم شریعتمداری، از مراجع تقلید شیعه بود. او پس از انقلاب اسلامی در جریان کودتای نوژه به اتهام ارتباط با صادق قطبزاده و آقای شریعتمداری دستگیر و زندانی شد و در مهرماه سال هشتاد فوت کرد.
در نمونهای دیگر آیتالله خمینی در کتاب «امام به روایت امام» نیز خاطرهای از جریان کودتای ۲۸ مرداد مطرح کرده که در جریان اختلافات طرفداران محمد مصدق و آیتالله ابوالقاسم کاشانی، سگی در خیابان مشاهده شده که عینکی به چشم داشته و به گردن او نوشتهای با عنوان «آیتالله» آویزان کرده بودند.
انگشت اتهام چنین اقدامی به سوی طرفداران مصدق یا حزب توده بود. هرچند در کتب تاریخی به این موضوع اشاره نشده و به نظر میرسد فقط شخص آقای خمینی راوی این مورد است.
روحانیت و اعتراضات اخیر
همانطور که اقتدار جمهوری اسلامی در این اعتراضات بیش از گذشته ضربه خورده و بدنه طرفداران رژیم ریزش کرده، قشر روحانیت نیز ضربه سنگینی از اعتراضات اخیر متحمل شده است. جایگاه و بطور مشخص «حرمت» و احترام آنها در بین مردم بسیارشکنندهتر از گذشته شده است.
معترضان، شرایط امروز جامعه را دستپخت روحانیت میدانند و مشکلات امروز را از چشم آنها میبیند.
محسن کدیور، استاد علوم دینی دانشگاه دوک در آمریکا در گفتوگو با بیبیسی فارسی میگوید «معترضان در شعارهایی که علیه حکومت میدهند، به طور مشخص انزجار خود را از حکومت دینی، و دین حکومتی – که همان «عدم جدایی نهاد دین از دولت» است – را به حق ابراز می کنند، اما برخی بین کل روحانیت و حکومت دینی تفاوتی قائل نیستند و هر دو را یکی میدانند و این درحالی است که اکثر روحانیون نقشی در حکومت ندارند، و نظرشان در مورد جمهوری اسلامی مثل بقیه مردم است».
آقای کدیور معتقد است «روحانیونی که در دستگاه حکومت مشغول هستند، معمولا سوار بر ماشین دولتی هستند و حتی محافظ و دفتر و دستک دارند، اما روحانیونی که پای پیاده و بدون محافظ و مثل مردم عادی در حال تردد هستند و به بهانه لباس متمایزشان، مورد تعرض قرار گرفتهاند، لزوما روحانی حکومتی نیستند».
این استاد علوم دینی دانشگاه دوک با بیان اینکه بسیاری از روحانیون به دلایل مختلف، منتقد عملکرد حکومت هستند، میگوید تعرض به کسانی که نقشی در حکومت ندارند – اعم از روحانی و غیر روحانی – از نظر اخلاقی، حقوقی و شرعی ایراد دارد. اگر معترضان سراغ ائمه جمعه، نمایندگان رهبری و روحانیون حکومتی رفته بودند موضوع دیگری بود، هرچند اعمال هرگونه مجازاتی بر عهده دادگاه صالحه است، که آن هم فعلا وجود ندارد!
او میگوید اگر منظور از شعار «آخوند باید گم بشه»، طرد آخوند حکومتی و نفی اصل حکومت دینی باشد، یا مراد لزوم دور شدن روحانیت از حکومت باشد، – که ظاهرا مقصود همین است – شعار کاملا درستی است، اما اگر حذف کل روحانیت حتی در امور مجاز دینی اراده شده باشد، شعار قابل مناقشهای است، روحانیون شاخصی مانند طالقانی، منتظری و بهجت هم آخوند بودهاند!
علما و سکوت
عبا و عمامهای که روحانیون به تن میکنند برای آنها حرمت دارد و شماری از آنان فکر میکنند «لباس پیغمبر اسلام» را به تن دارند. آنها دوست ندارند به لباسشان توهین شود و حتی شوخی با این لباس را نمیپسندند چه رسد به اینکه مانند فیلم معروف «مارمولک»، آخر داستان به نفع این قشر نوشته شود.
از سوی دیگر سکوت علمای غیر حکومتی و اکثر روحانیون از عملکرد حکومت در سالهای گذشته و خشونت عریانی که نیروهای امنیتی علیه معترضان جوان و نوجوان بکار گرفته، به نوعی آنها را شریک در عملکرد حکومت کرده است.
بسیاری از مردم این سکوت را نشانه رضایت و حمایت از حکومت اسلامی میدانند و براین باورند که این بیتفاوتی و سرفرو کردن در کتابهای حوزه و بیتوجهی به شرایط جامعه و رفتار حکومت، با اصول اسلامی و انسانی سازگار نیست و این در حالی است که بخشی از همین روحانیون معتقد به جدایی دین از دولت هستند و منتقدان نیز با انتشار بسیاری از همان احادیث و روایتهای دینی میگویند سکوت این قشر، خلاف رویه امامان و اصول شیعه است.
به نظر میرسد تا زمانی که چنین سکوتی ادامه دارد معترضان نیز روحانیون را جزیی از همین حکومت دینی تلقی میکنند و خشک و تر در میانه آتش خشم معترضان با هم میسوزد و حتی در صورتی که شعله این اعتراضات فروکش کند سهم این قشر از نفرت و خشم عمومی کم نخواهد شد.