بیشتر ناظران و تحلیلگران سیاست داخلی جمهوری اسلامی ایران در هنگام بحث از وضعیت رژیم تمامیتخواه و فرقهگرای حاکم بر ایران از اختلافهای میان مقامها و نهادهای حکومتی و دولتی و ریزش آنها سخن میگویند و در بسیاری از موارد، این اختلافها و ریزشها وجود دارد. گرگهای درون نظام بر سر دسترسی بیشتر به منابع کمیابی مثل قدرت و ثروت و منزلت با هم گلاویز میشوند و سهم بیشتری از کشور تصرفشده میطلبند. بسیاری نیز نمیتوانند با جنایتهای آن در برخی مقاطع کنار بیایند.
ریزش درونی نیروهای وفادار موجب کوچک و کوچکتر شدن کاست حاکم شده است. اما بهرغم این اختلافها و ریزشها، در نهایت، نظر خامنهای و بیت تسلط پیدا کرده است و کسانی که با نظر خامنهای مخالف باشند، کنار میروند یا حذف میشوند و دوباره به قدرت باز نمیگردند. اما رژیم نکبت و فلاکت، بهرغم این اختلافها و ریزشها، به حیات انگلی خویش ادامه داده است.
چرا و چگونه چنین میشود؟ چرا حکومت هیچگاه یکدست نمیشود و ریزشها ادامه دارد؟ چرا آنها که با برخی سیاستها و تصمیمها مشکل دارند اصولا ساکت میمانند و گاه بعد از سه یا چهار دهه نظر مخالف خود را ابراز میکنند (مثل مخالفت رئیس زندان اوین در سال ۶۷ با کشتار جمعی در زندانها در آن سال)؟ اصولا خامنهای و بیت چگونه این اختلافها را مدیریت میکنند؟ رمز بقای ۴۴ ساله رژیم در چیست؟
چرا؟
اختلافها و ریزشهای درون نظام محصول چهار پدیده در سیاست و جامعه ایران است:
۱. نظام تمامیت خواه است، اما جامعه متکثر. تکثر عقیدتی، جنسی، جنسیتی، قومی، مذهبی، و فرهنگی با اراده حاکمیت مبنی بر یکدستسازی قابل حذف نبوده است و نخواهد بود. حتی مقامها نیز از این تکثر هویتی و رفتاری کاملا مصون نیستند و ولایتمداری و شریعتمداری نمیتواند تنها عامل هویتی و رفتاری آنها باشد.
۲. مقامهای جمهوری اسلامی نهتنها نگاه بلندمدتی به آینده کشور ندارند، بلکه نگاه بلندمدت به قدرت خویش نیز ندارند و همه به دنبال کسب بیشترین منافع در کوتاهترین مدت هستند. این حرص و طمع مقامها را به جان هم میاندازد و علیه یکدیگر (از مجرای یک خبرنگار یا بیرون دادن اسناد) افشاگری و پروندهسازی میکنند. هیچیک از مقامهای بر اساس شایستگی و قانون به قدرت و مقام نرسیدهاند تا حد و مرزهای میان خود را رعایت و از یکدیگر تبعیت کنند. به علت ناشایستگی عمومی، مقامها همه خود را در مقامهایی عالی تصور میکنند. اختلافها نیز نه بر سر سیاستها، بلکه بر سر پست و مقامها است.
۳. هیچ دولتی در ایران از هر جهت دولتی یکدست نبوده است، چون در ایران حزب به معنای واقعی آن وجود ندارد و باندهای سیاسی برای تشکیل دولت در کنار هم قرار میگیرند. این باندها روش و سنتی جاافتاده برای توزیع مناصب و منابع ندارند و بر سر قدرت و ثروت با هم درگیر میشوند. و
۴. نظام ولایی در جمهوری اسلامی سلسلهمراتبی است و افراد و باندها تلاش میکنند با انواع روشها هرچه بیشتر به حلقههای بالاتر این سلسلهمراتب بپیوندند. این تلاشها میتواند به دوبههمزنی، خودشیرینی، زدن برای یکدیگر، و حتی پروندهسازی بینجامد. محاکمه برخی از مدیران به اتهام فساد- در حالی که همه بدون استثنا فاسدند، چون شفافیتی وجود ندارد- با هدف حذف رقیبان سیاسی بوده است.
چگونه؟
این اختلافها و ریزشها معمولا به شش روش مدیریت میشود تا به انسجام درونی نظام و بقای آن آسیبی نرسد:
۱. حذف تدریجی عناصر وفادار اما زاویهدار. آخرین نمونه از حذف مدیرانی که صد در صد دیدگاههای علی خامنهای را دنبال نمیکنند، که اختلافهای درونی را کاهش دهد، حذف علی شمخانی از دبیری شورای امنیت ملی بود. او در مورد برجام و نیز سرکوب اعتراضها با برخی از اعضای بیت و مقامهای دولت رئیسی اختلاف نظر داشت. در مورد برجام، او بعد از یکی دو سال از گذشت توافق، به سمت خامنهای گرایش پیدا کرد، اما در اعتراضها، در ابتدا با برخی مقامهای اصلاحطلب دیدار داشت و در گزارشها نیز عینا از دیدگاه خامنهای پیروی نمیکرد. به همین علت، کنار گذاشته شد. تدریجی بودن حذف برای آن است که افکار عمومی خودیها متوجه موضوع اختلاف نشود و شکافها نیز عمیقتر نگردد. کسانی که با شمخانی کار میکنند باید فرصت کافی برای بلند کردن پرچم احمدیان داشته باشند.
۲. تقسیم غنایم. از آنجا که بسیاری از اختلافها بر سر منابع و سهم افراد و نهادها است، خامنهای و بیت تلاش میکنند به همه چیزهایی برسد، تا سر نیروهای وفادار بیکلاه نماند. به همین دلیل است که مقامهای رژیم از صدر تا ذیل فاسدند و از قدرت سوءاستفاده میکنند. خامنهای بیشتر دهانها را به همین شیوه میبندد. به همین دلیل است که به گفته نصرالله پژمانفر، رئیس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس، مبارزه با فساد در ایران شوخی است. (جام جم ۸ خرداد ۱۴۰۲)
۳. گردش مقامها میان خودیها. یکی از کارکردهای دستگاه رهبری در ایران چرخش مقامهای مورد اعتماد و دستبوس از یک مقام به مقام دیگر در دورههای چهار (دولت و مجلس)، پنج (مجمع تشخیص، صدا و سیما، و قوه قضاییه) و ده ساله (فرمانده سپاه) است. حدود دو هزار مقام لشکری و کشوری در رتبههای عالی مدام از این پست به پست دیگر و از این مرتبه به مرتبه دیگر و برعکس منتقل میشوند. این چرخش برای مقامها این تصور را به وجود میآورد که همیشه امکان ارتقا و کسب منافع و امتیازهای بیشتر را دارند و بهرغم اختلافها و نارضاییها و حتی قساوتها، باید در تیم اشغالگران و آدمکشان و انواع مافیاهای اقتصادی و سیاسی باقی بمانند. در کشوری که کودکان در سطلهای زباله دنبال غذا میگردند، بدون این امتیازها نمیتوان ساعت چند ده میلیارد تومانی به دست بست یا فرزندی را که به مجاهدین خلق پیوسته است از مجازات معمول رژیم نجات داد.
۴. سازگاری در دروغگویی و فریب. مواضع رسمی مقامها و نهادها را که نگاه کنیم میبینیم که گویا هنوز کشتار سال ۶۷ اتفاق نیفتاده، در سال ۱۴۰۱ کسی به دست ماشین سرکوب کشته و کور نشده است، سرداران سپاه در دوران جنگ دهها هزار جوان ایرانی را به کشتن ندادهاند، قشر حاکم منابع کشور را تاراج نکرده، و حاکمان هنوز انقلابیهای پابرهنه و عین معصومان شیعهاند. این سازگاری در انکار و دروغگویی و فریبکاری یکی از عواملی است که نیروهای وفادار را، بهرغم اختلافنظرهایشان، در کنار هم نگاه میدارد. همانطور که امانت و درستکاری و راستگویی می تواند افراد را با اعتمادسازی و افزایش سرمایه اجتماعی همبسته در کنار هم نگاه دارد، دروغگویی و پنهانکاری و انکار نیز میتواند عامل پیوستگی یک گروه اجتماعی باشد (مثل مافیا).
۵. مزایای بیحدوحصر برای قشر حاکم. ورود به قشر حاکم افراد را در ایران بر فراز همه قوانین و محدودیتها قرار میدهد و تا صد نسل بعد از وی را تامین مالی میکند. ثروتهای چند دههزار میلیاردی، در کنار مدرسه خصوصی لوکس برای فرزندان، سربازی بدون دشواری فرزندان در سپاه و شهر محل سکونت، فرار از مجازات حتی در صورت ارتکاب به قتل، گرفتن آسان ویزا و اجازه اقامت از دیگر کشورها، سرمایهگذاری در کشورهای غربی، آزادی بیحدوحصر در ابراز و تحمیل عقیده و رفتار مورد نظر، و داشتن جماعتی عظیم برای کرنش و دادن خدمات چیزهایی نیستند که افراد صرفا بهعلت اختلاف با برخی دیگر از مقامها بر سر خیر و مصلحت عمومی از دست بدهند. دامن، سفره، یا خیمه نظام چنان برای مقامها گرما و راحتی ایجاد میکند که نمیخواهند از آن دل بکنند، حتی اگر کسی مثل حسین شریعتمداری مدام آنها را تحقیر کند.
۶. انزوای فاصله گرفتهها. بوقهای حکومتی و دستگاههای امنیتی آن، در هماهنگی با هم، نیروهایی را که از خامنهای، اسلامگرایی شیعی، و سیاستهای رژیم فاصله بگیرند با عنوانهایی مانند لیبرال (حامیان دولت بازرگان)، نخبه بیبصیرت (حامیان دولت رفسنجانی)، فتنهگر (حامیان دولت خاتمی)، و جریان انحرافی (حامیان دولت احمدینژاد) تحت تعقیب و مورد حمله قرار میدهند تا کسی جرات نکند ارتباطات خود را با آنها حفظ کند.
از این جهت، این امید که اختلافهای درون رژیم و ریزشها بدون یک انقلاب عمومی سبب سقوط آن شود چندان قابل اتکا نیست. رژیمهای ضعیف شده در زیمبابوه و ونزوئلا و سوریه همچنان بر سر کارند. نه اختلافهای درون خودیها، بلکه اتحاد غیرخودیها در داخل و خارج است که میتواند به براندازی رژیم منجر شود. کسانی که از رژیم به هر طریقی بهرهمند شدهاند، یا امید دارند بهرهمند شوند، با براندازی آن موافق نبودهاند و نخواهند بود. بهرهمندان ترس از دست دادن امتیازهای خود را دارند و امیدواران به بهرهمندی منتظر پیوستن به قشر ممتازند.