«داماد مهاباد» که مقابل چشمان مادرش با «گلوله جنگی» کشته شد

Screen Shot 2023-07-26 at 2.33.50 PM

از آبان ۱۴۰۱ لقب او در میان مردم شهرش «داماد مهاباد» است. لقبی که مردم به زانیار ابوبکری دادند چون تنها سه ماه قبل از کشته شدن، در تیرماه ۱۴۰۱، مراسم عقد او و نامزدش برگزار شده بود. روزی که به نوشته مادرش سالگرد «یکی شدن او با عشقش» بود؛ دامادی که «به آرزویش نرسید».

زانیار ابوبکری جوانی ۲۰ ساله بود. تا دیپلم بگیرد، تعمیر خودرو را هم یاد گرفته بود. اما بعد از پایان خدمت سربازی حدود سه ماه بود که برای کسب درآمد بیشتر و آماده شدن برای زندگی مشترک با همسرش، از خودرو دل کنده بود و مشغول «نماکاری» شده بود.

در میانه همین قدم‌های تازه او در زندگی بود که مهسا (ژینا) امینی در پی بازداشت توسط گشت ارشاد در تهران، در روزهای پایانی شهریور، جان باخت؛ مرگی که به گسترش اعتراضات در سراسر ایران منجر شد.

چهارم آبان ۱۴۰۱ قرار بود مراسم چهلم مهسا ( ژینا) امینی برگزار شود. جمعیت عظیمی راهی سقز و قبرستان آیچی شدند تا در این مراسم شرکت کنند. صد کیلومتر آن‌طرف‌تر در مهاباد، شهری کردنشین در استان آذربایجان غربی، زانیار ابوبکری در تب‌وتاب شرکت در این مراسم بود اما به اصرار خانواده در خانه ماند.

آن طور که یک منبع نزدیک به خانواده ابوبکری به رادیوفردا گفت زانیار «شامگاه ۴ آبان را به مرور عکس‌ها و فیلم‌های منتشر شده از این مراسم سپری کرد» و دائم می‌گفت: «حیف است که مراسم مرگ آدم این طور نباشد؟ کاش من جای مهسا بودم».

پنجشنبه پنجم آبان که فرا رسید، زانیار و رامیار، برادر کوچکترش که ۱۵ ساله بود، راهی محل کار شدند. مادرش نیشتمان قادرپور هم که در آن زمان یک مغازه لبنیاتی داشت، از پسرانش جدا شد، اما از آن‌ها قول گرفته بود که به تظاهرات نروند. در ساعات صبح خبر کشته شدنِ یک نفر در شب گذشته به نام اسماعیل مولودی در مهاباد پیچیده بود و شهر ملتهب بود.

زانیار «شامگاه ۴ آبان را به مرور عکس‌ها و فیلم‌های منتشر شده از این مراسم سپری کرد» و دائم می‌گفت: «حیف است که مراسم مرگ آدم این طور نباشد؟ کاش من جای مهسا بودم».
یک منبع نزدیک به خانواده ابوبکری

خانم قادرپور و فرزندانش حوالی ساعت یک بعدازظهر در خانه یکدیگر را دیدند و مادر باز از فرزندانش خواسته که به اعتراضات نپیوندند اما آنطور که یک منبع نزدیک به خانواده -که نخواست نامش به دلایل امنیتی فاش شود- به رادیوفردا گفت مادر تسلیم فرزندانش شده و برای حفاظت از آن‌ها به اعتراضات می‌پیوندد. نیروهای امنیتی همانند روزهای گذشته سرکوب اعتراض را ادامه می‌دادند و «جوانان خشمگین شعار می‌دادند یا سنگ پرت می‌کردند».

زانیار ابوبکری در صفوف اول اعتراض بود و مادرش پشت سر او ایستاده بود. نیروهای امنیتی گاز اشک‌آور و گلوله‌های ساچمه‌ای پرتاب می‌کردند. نیشتمان قادرپور مضطرب و در پی پسر کوچکترش -که در میان جمعیت او را گم کرده بود- بوده که شلیک با گلوله‌های سنگین‌تر آغاز شد؛ چند دقیقه نگذشته که زانیار ابوبکری به زمین افتاد و مادرش متوجه می‌شود که از ناحیه شکم زخمی شده است.

دو جوان معترض با صورت‌های پوشیده به کمک مادرش رفتند، آن‌ها را به خانه رساندند. وضعیت زانیار چنان بوده که خانواده‌اش برای رساندن او به بیمارستان درنگ نکردند. اما عمل جراحی کوتاه‌مدت در بیمارستان امام خمینی مهاباد -که شاهو خضری و کبری شیخه هم در همان دقایق در آنجا جان باختند- کارساز نبود و او درگذشت.

خانواده کشته‌شدگان مهاباد، خصوصاً مادران، حالا با یک غم عظیم تبدیل به خانواده‌ای بزرگ شده‌اند. برخی از آنها هر روز به «باغ فردوس» می‌روند.

مسئولان بیمارستان از خانواده خواستند تا پیش از حضور نیروهای امنیتی بیمارستان را ترک کنند. آن طور که در گواهی فوت -که رادیوفردا نسخه‌ای از آن را رویت کرده- آمده است، «سازمان ثبت احوال» علت مرگ را «برخورد اجسام سخت یا تیز» ذکر کرده اما در جایی دیگر به گواهی پزشکی اشاره شده که علت مرگ «پارگی سیاهرگ بر اثر اصابت گلوله جنگی» عنوان شده است.

پیکر زانیار ابوبکری در همهمه قبرستان «باغ فردوس» ساعتی بعد در کنار مزار کبری شیخه و در حضور جمعیت به خاک سپرده شد. آن طور که یک شاهد عینی به رادیوفردا گفت : «اکثر کسانی که در این مراسم شرکت کرده بودند مورد اصابت گلوله‌های ساچمه‌ای نیروهای امنیتی قرار گرفتند».

پس از بازگشت خانواده و دوستان از قبرستان سرنوشت یکی دیگر از کشته‌شدگان مهاباد هم رقم خورد. فرشته احمدی، همسایه و از نزدیکان خانواده ابوبکری؛ آن طور که یک منبع نزدیک خانواده به رادیوفردا گفت فرشته احمدی «برای اینکه کمی از فضای سنگین محله فاصله بگیرد، به خانه یکی از اقوامش می‌رود» و حوالی ساعت هشت شب در پی تیراندازی مأموران امنیتی به سمت پشت بام خانه‌ای که خانم احمدی در آن بود، کشته می‌شود.

مقام‌های امنیتی در مهاباد، همانند سایر نقاط ایران، مسئولیت شلیک به معترضان را نپذیرفته و آن طور که یک منبع نزدیک به خانواده ابوبکری به رادیوفردا گفت «هنوز می‌گویند پیگیر این هستند که مشخص شود این گلوله‌های جنگی از کجا شلیک شده است».

خانواده کشته‌شدگان مهاباد، خصوصاً مادران، حالا با یک غم عظیم تبدیل به خانواده‌ای بزرگ شده‌اند. برخی از آنها هر روز به «باغ فردوس» می‌روند. نیشتمان قادرپور گهگاه در حساب خود در اینستاگرام تصاویری از فرزندش یا قبرستان منتشر می کند و از این غم می‌نویسد.

سنگ آرامگاه زانیار
سنگ آرامگاه زانیار

سنگ قبر زانیار ابوبکری هم مثل بسیاری دیگر از معترضان کشته‌شده به دلیل فشارهای امنیتی تغییر شکل داده است. واژه شهید از کنار نامش حذف شده و شعری که روی سنگ قبر نوشته شده بود، حالا دیگر تبدیل به سطحی سفید شده است. شعری که در بخشی از آن آمده بود:

«من دمێکە جەرگی سووتاندووم هەناسەی سەردی گەل
دڵپڕی کردم غەم و دەسکورتی و ڕەنگ زەردی گەل

من کوڕی کوردی شەهیدی ڕێی خەباتم دایە گیان
کۆتری خوێنینی پەڕی باخی وڵاتم دایە گیان»

(من از دیرباز جگرسوخته و غم زده آه سرد ملتم، دل‌غمین گشتم ز غم رنگ‌ زردی و تهیدستی ملتم، من فرزند کرد شهید مبارز‌ وطنم مادر جان، کبوتر خونین پر باغ وطنم‌ مادر جان)‌

حالا به غیر از برخی تجمعات و درگیری‌های پراکنده، از آن التهاب ماه‌های اول اعتراضات خبری نیست. مردم در مهاباد به زندگی روزمره بازگشته‌اند اما آنطور که منبعی در این شهر به رادیوفردا گفت «هر جمعه جمعیتی که به قبرستان می‌آید، نشان می‌دهد که مردم هنوز در همان حال‌وهوا هستند».

خانواده‌هایی که عزیزانشان تنها «زندگی و عزت» می‌خواستند، حالا با نزدیک شدن اولین سالگرد جان باختن مهسا امینی و عزیزان خود بیشتر از ماه‌های گذشته این رخدادها را مرور می‌کنند.