کیومرث پوراحمد یکی از مهمترین فیلمسازان نسل بعد از انقلاب ۵۷ که در دهههای ۱۳۶۰ و ۷۰ فیلمها و سریالهای موفق و به یادماندنی در کارنامهاش ثبت کرده بود، شانزدهم فروردین ۱۴۰۲ در ۷۳ سالگی درگذشت.
رسانه ها به نقل از مقامهای انتظامی استان گیلان، محل درگذشت آقای پوراحمد، گزارش دادهاند که جسد او ساعت یک بامداد در شهرک ساحلی بندر انزلی پیدا شد و کنار جسد هم دستنوشتهای پیدا شده که حکایت از اقدام به خودکشی دارد.
این نویسنده و کارگردان که متولد ۱۳۲۸ در نجفآباد اصفهان بود، حدود دو ماه پیش با خودداری از شرکت در جشنواره فیلم فجر خبرساز شده بود.
او باسابقهترین کارگردانی بود که فیلم آخرش «پرونده باز است»، در دوره چهل و یکم این جشنواره حاضر بود، اما کمتر از یک هفته مانده به آغاز جشنواره، با انتشار متنی در صفحه اینستاگرام خود این رویداد سینمایی را «جشن دو سه ارگان خاص» خواند و تاکید کرد در سالهای اخیر جشنواره فجر برایش «هیچ ارزشی» نداشته است.
آقای پوراحمد در این یادداشت با اشاره به این که فیلمش به خواست تهیهکننده در جشنواره فجر شرکت کرده است، نوشته بود: «با این همه داغی که بر دل داریم، دیگر چه جشنی، چه جشنوارهای؟!» و به این ترتیب به سرکوب و کشته شدن معترضان در جریان اعتراضهای سال ۱۴۰۱ اشاره و شرکت در این دوره از جشنواره را تحریم کرد.
در نشست پرسش و پاسخ «پرونده باز است» در همین جشنواره، حمیدرضا یراقچیان آهنگساز فیلم گفت کیومرث پوراحمد به او و سایر عوامل گفته این «آخرین» فیلم او خواهد بود. هرچند با توجه به تجربه خداحافظی سایر سینماگران ایرانی که مدتی بعد آن را زیر پا میگذاشتند، این نقل قول چندان جدی گرفته نشد.
از «تاتوره» تا «قصههای مجید»
کیومرث پوراحمد از مهمترین استعدادهای سینمای ایران در دهه ۱۳۶۰ بود که مجموعهای از آثار متنوع برای مخاطبان مختلف را ساخت و آماده نمایش کرد. او که از دهه ۱۳۵۰ به عنوان دستیار کارگردان در مجموعه تلویزیونی مشهور «آتش بدون دود» ساخته نادر ابراهیمی وارد فیلمسازی حرفهای شد، تخستین فیلم بلندش را در سال ۱۳۵۷ ساخت که به دلیل همزمانی با انقلاب چندان دیده نشد.
او در دهه ۱۳۶۰ ابتدا فیلم «تاتوره» را ساخت با بازی داووود رشیدی و پروانه معصومی درباره مبارزه کارگران با حکومت پهلوی و سپس با «بیبی چلچله» وارد مسیری شد که کارگردانان دیگر ایرانی هم در همان سالها انتخاب کردند: ساخت فیلم با محوریت شخصیتهای کودک و نوجوان که در دهه ۶۰ با آثاری مانند «دونده» امیر نادری و «خانه دوست کجاست» عباس کیارستمی باعث جهانی شدن سینمای ایران شدند.
از نکتههای قابل توجه کارنامه آقای پوراحمد مشارکت در ساخت «خانه دوست کجاست» بود، به عنوان دستیار عباس کیارستمی آن هم بعد از آن که خودش چند فیلم سینمایی کارگردانی کرده بود.
کیومرث پوراحمد سه دهه بعد در میانه دهه ۱۳۹۰ کتاب «خانه دوست کجاست» را برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرد که وقایع نگاری او از پشت صحنه این فیلم مهم تاریخ سینمای ایران بود همراه فیلمنامه آن.
کارنامه حرفهای آقای پوراحمد در نیمه دوم دهه ۶۰ متحول شد، بعد از موفقیت فیلمهای «لنگرگاه» و «شکار خاموش» در گیشه. او که سابقه کار در تلویزیون را داشت، در پایان این دهه با «قصههای مجید» یکی از موفقترین سریالهای تاریخ تلویزیون ایران را ساخت که در ابتدای دهه ۷۰ پخش شد. مجموعهای بر اساس مجموعه داستانهایی به همین نام نوشته هوشنگ مرادی کرمانی با این تفاوت که پوراحمد داستانهای شخصیت مجید را از کرمان به اصفهان آورد و با خاطرات کودکی خود درآمیخت.
این بهرهگیری از خاطرات کودکی بخصوص در قالب شخصیت «بیبی» آشکار بود که نقشش را پرویندخت یزدانیان مادر کیومرث پوراحمد بازی کرد و در ذهن چند نسل باقی ماند.
«قصههای مجید» نه تنها یکی از پرمخاطبترین مجموعههای سیمای جمهوری اسلامی در دهه ۱۳۷۰ بود که با تحسین گسترده منتقدان سینما مواجه شد و به فاصله کوتاهی دو نسخه سینمایی هم با عنوان «شرم» و «نان و شعر» با حضور شخصیت مجید کارگردانی کرد که در اکران موفق بودند.
در این دهه او در اوج موفقیت و شهرت بود. با «خواهران غریب» یکی از پرمخاطبترین فیلمهای دهه را ساخت و سپس سراغ چالشی بزرگتر رفت در قالب سریال تلویزیونی «سرنخ»؛ مجموعهای پلیسی-معمایی که میتوان آن را یکی از معدود تجربههای موفق داستانپردازی پلیسی با خصلتهای بومی در ایران دانست.
بازپرس امیرحسین اوصیا با بازی جهانبخش سلطانی -بازیگر مورد علاقه پوراحمد که در قسمتهای مختلف قصههای مجید نقشهای متفاوتی بازی کرده بود- در سریال «سرنخ» شخصیتی خونسرد، دوستداشتنی و همزمان هوشمند بود که از یک سو کاملا «ایرانی» به نظر میآمد و از سوی دیگر به کارآگاههای نابغه و دقیق داستانهای معمایی آگاتا کریستی شباهت داشت.
عدهای از منتقدان «سرنخ» را کاملترین و بهترین اثر کارنامه کیومرث پوراحمد میدانند بخصوص به دلیل موفقیت در ژانری که سینما و تلویزیون ایران معمولا در آن ناکام مانده است. استعداد بازیگری محمدرضا فروتن که در همین دهه به ستاره سینمای ایران تبدیل شد، نخستین بار در یک قسمت همین سریال کشف شد و مورد توجه قرار گرفت. کیومرث پوراحمد سالها بعد تلاش کرد دنباله این سریال را بسازد که به نتیجه نرسید.
دهههایی با اوج و افول
دهه ۱۳۸۰ برای کیومرث پوراحمد با یکی از نقاط اوج کارنامه سینماییاش آغاز شد، «شب یلدا» که بر اساس تجریبات شخصی خود او در مقطعی از زندگیاش ساخته شده بود یکی از موفقترین فیلمهای او بود. فیلمی با یک شخصیت که بیشتر صحنههایش در یک خانه میگذشت اما چنان تاثیرگذار و تلخ بود که هر بینندهای را جذب میکرد. این فیلم هم محبوب منتقدان شد هم در اکران نظر تماشاگران را جلب کرد.
اما تلاش بعدی پوراحمد برای ساخت «گل یخ» به عنوان فیلمی موزیکال و عامهپسند شکست خورد و دورانی در کارنامهاش آغاز شد که دیگر موفقیت مداوم نداشت. در همین دهه او چند بار قصد داشت فیلم تاریخی «شاه» را درباره دورانی از سلطنت محمدرضا پهلوی بسازد که علیرغم تغییر دادن فیلمنامه، به دلیل مخالفت برخی نهادها به سرانجام نرسید.
سریال «پرانتز باز» که بعد از انتخابات جنجالی سال ۱۳۸۸ از تلویزیون پخش شد یک اثر نه چندان موفق دیگر پوراحمد بود که به گفته خودش با بیمیلی ساخت و به اندازه سریالهای قبلی او به یادماندنی از کار درنیامد.
مهمترین فیلم او در این دهه «اتوبوس شب» محصول ۱۳۸۵ بود؛ فیلمی سیاه و سفید درباره انتقال اسرای عراقی در دوران جنگ هشت ساله که به دلیل بازی قابل توجه خسرو شکیبایی در نقش راننده اتوبوس و مایههای ضد جنگ، مورد توجه قرار گرفت.
تلاش آقای پوراحمد در ابتدای دهه ۱۳۹۰ برای تجربه متفاوت در یک فیلم جنگی دیگر با «پنجاه قدم آخر» به شدت شکست خورد و در اولین نمایش در جشنواره فیلم فجر با واکنش منفی منتقدان مواجه شد.
در سال ۱۳۹۴ روایت شخصی او از بیماری آلزایمر مادرش در فیلم «کفشهایم کو؟» بازگشتی به سینمای دهه ۷۰ خودش به شمار رفت که در اکران عمومی به موفقیت چندانی دست نیافت.
این فیلمساز در این دهه دو فیلم دیگر ساخت، «تیغ و ترمه» در سال ۹۷ که تلاشی بود برای نزدیک شدن به دغدغهها و دنیای شخصی جوانان نسل جدید اما ناموفق از آب درآمد و «پرونده باز است»، داستانی درباره «قصاص» که هنوز اکران عمومی نداشته است.
آنچه کیومرث پوراحمد و کارنامهاش را از فیلمسازان همنسلش متمایز میکند، علاقه او به قصهگویی کلاسیک است که اغلب در داستانهایی با محوریت خانواده روایت میشد. در سینمای بعد از انقلاب ایران که ضعف داستانگویی همواره مورد توجه منتقدان فیلم بوده است، او داستانهایش را روان و سرراست روایت میکرد و دلیل موفقیت تجاری بسیاری از فیلمهایش همین بود.
علاوه بر این، نوعی احساساتگرایی در بیشتر فیلمها و سریالهای او دیده میشد که پسند مخاطب ایرانی است. تعدادی از موفقترین فیلمهای او «ملودرام» بودند و حتی در فیلمهای موزیکال یا کمدی او رد این علاقه به ملودرام دیده میشود.
کیومرث پوراحمد همچنین ابایی نداشت که تجربههای شخصی خود را در فیلمهایش به تصویر بکشد یا از آنها بهره ببرد و در مصاحبههای متعدد به این نکته اشاره کرده بود. به همین دلیل، موقعیتهای انسانی یا دراماتیک در فیلمها و سریالهای او ملموس و باورکردنی به چشم میآمد و این در موفقیت بهترین آثارش بسیار اهمیت داشت.
او بخصوص وقتی تلخیها و ناملایمتهای زندگی را در قالب گسست ارتباط عاطفی یا مشکلات خانوادگی یا ترسهای و تردیدهای کودکانه یا بزرگسالانه به تصویر میکشید، مخاطب را به شدت تحت تاثیر قرار میداد. تلخاندیشی کیومرث پوراحمد در بیشتر آثار سینمایی و تلویزیونیاش قابل ردیابی است و به همین دلیل تماشای آثار او حسی مانند تجربه کردن طعمی «گس» اما خوشایند به جا میگذارد.
او یکی از نمادهای داستانپردازی در سینمای بعد از انقلاب ایران بود که هرچند دغدغههای روشنفکرانه داشت اما در اغلب فیلمهایش با جلوهنمایی و شعارزدگی بیگانه بود و میکوشید با استفاده از ظرفیتهای «درام»، تماشاگر را درگیر علایق شخصی و ذهنی خود کند.
مرگ او در مقطعی که سینمای ایران به شدت با بحران مخاطب مواجه است، میتواند یادآوری تلخی درباره پایان یافتن یک دوران برای سینمای ایران باشد.