صبح سهشنبه ۱۶ آبان اکبر گلپایگانی، معروف به گلپا، استاد آواز موسیقی اصیل ایرانی در قطعه هنرمندان گورستان بهشتزهرای تهران به خاک سپرده میشود. ستارهای که پیشگام سبک نوینی در آوازخوانی موسیقی دستگاهی ایران شد تا آنجا که این هنر را به میان مردم برد.
تا پیش از برنامه گلها در رادیو تهران، موسیقی دستکم یک فعالیت خصوصی بود و عموم مردم با آن آشنایی نداشتند. از همین روست که باید امثال استاد گلپا را آغازگر راهی دانست که اجراهایشان به عمومی شدن موسیقی در ایران انجامید.
با این همه آنها همزمان با وقوع انقلاب اسلامی در ایران و در طول بیش از چهار دهه گذشته، بهرغم پختگی هنری از کار بازماندند. خسارت جبرانناپذیری که بیش از سایر بخشهای فرهنگی و هنری، گریبان موسیقیدانان طراز اول را فشرد و گلپا هم از آن مستثنی نبود.
خبر درگذشت گلپا را لاجرم باید پایان یک عمر سکوت موسیقایی او نیز دانست، همان که به «سکوت اجباری» معروف است و بسیاری از موسیقدانان با ادای احترام به او در شبکههای اجتماعی بر این نکته مهم تاکید کردند.
هومن خلعتبری، آهنگساز و رهبر ارکستر نوشت که او از تبار هنرمندانی بود که سالهاست به اجبار «روزهی سکوت» گرفتهاند و در اوج قله هنر به ناگاه سوختند و مجبور به خاموشی شدند، ولی همواره جایشان در دلها باقی ماند و خواهد ماند.
آقای خلعتبری در صفحه اینستاگرام خود آقای گلپایگانی را در نوع خود تکرارنشدنی توصیف کرده است، «خوانندهای که اسرار زیادی در نهانخانه دل خویش دارد.»
کیهان کلهر، استاد موسیقی هم در اینستاگرام نوشت که آسمان بلند هنر و موسیقی ایران، ستارهای درخشان را از دست داد.
آقای کلهر همچنین با تسلیت به خانواده آقای گلپایگانی نوشت، «شنوندگان وفادار آن استاد گرانقدر طی سالها عزلت و سکوت اجباری همچنان صاحب قدر و عزتش میدانستند.»
از این دست واکنش جامعه هنری به ویژه موسیقیدانان در شبکههای اجتماعی فراوان است و به نظر میرسد که همچنان محل بحث و تبادلنظر باقی بماند.
از قاری قرآن تا عضویت در انجمن موسیقی دبیرستان نظام
اکبر گلپایگانی دهم بهمن ۱۳۱۲ در تکیه زرگرهای عودلاجان از محلههای قدیمی تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین گلپایگانی معروف به مرشد حسین یا حاج حسین بلبل مرثیهخوان بود و در تکایا و محله ارج و قربی داشت.
در شش سالگی صبحها سرصف دبستان قرآن میخواند، یک سال بعد محمود آقا که خراز و تعزیهخوان محل بود به استعداد اکبر پی برد و همین شد که در هشت سالگی پدرش آموزش موسیقی او را برعهده گرفت.
در خیابان شهباز، سهراه شکوفه تهران بزرگ شد. خانه آنها روبروی خانه «حاجآقا محمد ایرانی» قرار داشت، موسیقیدان و کارشناس ردیف موسیقی ایران که نوازندگی سهتار را نزد میرزا عبدالله فرا گرفته بود.
آن موقع حاج آقا محمد ۷۵ ساله بود ولی محفلی در باغچه منزل داشت که در آنجا هنرجویان جوان موسیقی را راهنمایی میکرد و اکبر نوجوان هم از این مزیت بیبهره نماند.
برای اولین بار صدای اکبر ۱۴ ساله در سالن مرکزی جمعیت شیروخورشید سرخ شنیده شد، همان که بعدها نامش شد جمعیت هلال احمر؛ اگرچه آن روز در مقابل جمعیت حاضر نشد و از پشت صحنه بنام ناشناس برنامه خود را اجرا کرد.
۱۵ ساله بود که به دبیرستان نظام رفت و با حسین خواجهامیری معروف به ایرج همکلاس شد و از آن پس سرنوشت این دو بهم گره خورد.
در انجمن موسیقی دبیرستان نظام گلپا این امکان را داشت که تا حدودی از تعزیهخوانی فاصله بگیرد و با موسیقی دستگاهی ایران بیشتر آشنا شود. در ۱۸ سالگی پایش به محافل موسیقی حرفهای گشوده شد و نزد نورعلی برومند، ردیف دان برجسته به مدت طولانی آموزش دید.
حسن یکرنگی که از شاگردان اقبال آذر بود، اسماعیل قهرمانی، ابوالحسن صبا، یوسف فروتن، عبدالله دوامی، ادیب خوانساری، حسین طاهرزاده و سلیمان امیر قاسمی از دیگر استادان موسیقی آقای گلپایگانی بودند که در درک او از موسیقی دستگاهی ایران تاثیر فراوانی داشتند.
به مدد این استادان بود که او با مکابت آوازی تهران و تبریز و اصفهان آشنا شد و سبک آوازخوانی حسین طاهرزاده و ادیب خوانساری را دنبال کرد.
مست مستم ساقیا دستم بگیر
بیژن ترقی، شاعر و ترانهسرای ایرانی حکایت اولین ترانه اکبر گلپایگانی به شیرینی روایت کرده است. «به همراه پرویز یاحقی در منزل نورعلی خان برومند بودیم، استاد دستور داد که اکبر بخوان. تا آن موقع چنین صدایی نشنیده بودم و خیلی زود مجذوب صدای این جوان شدم تا پنج ماه بعد که در منزل خانم الهه مهمان بودیم و من دستم را گذاشتم روی دوش یکی از رفقا و گفتم مست مستم ساقیا دستم بگیر.»
به گفته آقای ترقی این شعر خیلی توجه اکبر گلپایگانی را جلب کرد و از من خواست که آن را در بحر مثنوی دستگاه شور بخواند. «چند روز بعد تلفن زد به من که مرتضی خان پیانو زد و من شعرت رو خوندم بیا ببین ایرادی اگر هست رفع کنیم.»
آقای ترقی میگوید وقتی به رادیو رسیدم جمعیتی از کارکنان پشت استودیو شماره ۶ جمع شده بودند و بعد به شدت خواننده و نوازنده را تشویق میکردند.
مست مستم ساقیا دستم بگیر
تا نیفتادم ز پا دستم بگیر
بر در میخانه با زنجیر عشق
بستهای پای مرا، دستم بگیر
دردمندم، عاشقم، افسردهام
ای به دردم آشنا دستم بگیر
این تشویق به پشت در استودیو شماره ۶ رادیو تهران منحصر نماند. روایت آن را نیز محمدرضا لطفی، استاد مسلم موسیقی ایران چنین نقل کرده است.
«صدایی که اول به گفته ابوالحسن صبا یخ بود بعد از تمرینهای نورعلی برومند به حدی خوب شد که صبا میگفت با شنیدن صدای گلپایگانی اشکم درمیآید.»
به گفته آقای لطفی هر گاه آواز بحر مثنوی شور آقای گلپایگانی و پیانوی مرتضی محجوبی از برنامه گلها که از ساعت ۹ و نیم تا ۱۰ پخش میشد، مردم کسب و کار را رها میکردند تا این اجرا را بشنوند و شهر عملا خلوت میشد.
در سال ۱۳۳۵ اکبر گلپایگانی ۲۳ ساله بود که در بیات اصفهان و سهگاه قطعهای برای کمیسیون فرهنگی یونسکو ضبط شد. ساز آن را نورعلی برومند و علیاصغر بهاری مینواختند و آوازش را اکبر گلپایگانی اجرا کرده است.
از آن به بعد بود که آقای گلپایگانی به دعوت داود پیرنیا، بنیانگذار برنامه گلها به رادیو دعوت شد و در برنامه گلهای جاویدان به مدت ۱۷ سال آثار به یادماندنی فراوانی را از خود به یادگار گذاشت.
از مرد حنجره طلایی تا فعالیتهای هنری خارج از ایران
اکبر گلپایگانی در آن ایام چنان معروف شد که شرح آن به نقل از دلکش، ستاره موسیقی ایران شنیدنی است.
به گفته خانم دلکش در آبادان کنسرت داشته که یک روز جمعه در برنامه «شما و رادیو» صدای آقای گلپایگانی را برای اولین بار میشنود. به قدری این صدا در دلش مینشیند که در برگشت به تهران در رادیو به سراغ او میرود.
«اومدم رادیو داشت برنامه ضبط میکرد. آقای پیرنیا که خیلی بداخلاق بود و هیچ کس رو موقع ضبط راه نمیداد گفت خانم دلکش الان نمیشه ببینیش. لج کردم و ایستادم تا سرانجام پیرنیا رضایت داد و رفتم تو و گلپا را ماچ کردم و گفتم عالی بود. من چند سال بود که صدای مرد به این قشنگی نشنیده بودم.»
اکبر گلپایگانی فعالیتهای خارجی بسیاری را نیز هدایت میکرد. از دعوت فرانک سیناترا، خواننده شهیر آمریکایی به ایران گرفته تا اجرای کنسرت در کشورهای دیگر که در تمامی این موارد دوستی او به ویژه با فرهنگ شریف، نوازنده چیره دست تار راهگشا بود.
در نوروز سال ۱۳۵۰ برای ۲ هزار و ۵۰۰ دانشجو و ایرانی مقیم بریتانیا در لندن کنسرتی را با پوران اجرا کرد.
در سال ۱۳۴۷ با ایفای نقش در فیلم «مرد حنجرهطلایی» به کارگردانی و نویسندگی مهدی میثاقیه به شهرتش اضافه شد و از آن پس بود که هوادارانش با همین عنوان او را خطاب میکردند.
همچنین در زمانی که آوازه احمد ظاهر، اسطوره موسیقی افغانستان از جمله در ایران طنین انداخته بود با موسیقیدانان افغان مراودات فرهنگی برقرار کرد.
حاصل این همکاری نیز در حوالی سال ۱۳۵۵ یک کنسرت مشترک بود که در افغانستان برگزار شد اکبر گلپایگانی و احمد ظاهر آوازی را با هم خواندند. همچنین او در پاکستان و هندوستان هم کنسرتهایی را برگزار کرد.
گلپا در مدت فعالیت خود چندین دکترای افتخاری دریافت کرد که از جمله در رشته آواز از دانشگاه کلمبیای آمریکا و دریافت دکترای افتخاری اقتصاد و هنر از سازمان یونسکو را میتوان برشمرد.
دوران بعد از انقلاب و خاموشی اجباری
از اکبر گلپایگانی حدود ۳۰۰ اثر رسمی پخش شده و گفته میشود که بیش از ۷۰۰ اثر خصوصی نیز از او به یادگار مانده است.
با این همه در اواخر دوران پهلوی و روی کار آمدن هوشنگ ابتهاج، شاعر در مسند ریاست موسیقی رادیو ایران کار بر برخی از خوانندگان سبک قدیمی سختتر شد و اعتراض آنها را در پی داشت.
پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ هم که کلا عرصه بر بسیاری از موسیقیدانان برجسته تنگ شد و عملا فعالیت موسیقی تا مدتها تعطیل شد.
بسیاری از موسیقیدانان مهاجرت کردند و بسیاری خانهنشین شدند، از جمله اکبر گلپایگانی که در اوج فعالیت هنری از آوازخوانی بازماند.
آقای گلپایگانی دو سال پیش نظرش را در باره هوشنگ ابتهاج، سایه و رئیس موسیقی رادیو و برنامه گلها با روزنامه شرق به اشتراک گذاشت: «اینها حرفشان از بینبردن برنامه گلها است. ما هم گفتیم بهتر و سنگینتر این است که خودمان بگویم دیگر نمیآییم.»
دوستی و همکاری او نیز با محمدرضا شجریان در دوران بعد از انقلاب به تیرگی گرایید و اختلافاتی پیش آمد که شرح آن منظور این گزارش نیست.
با این همه او سبک ویژهای در آوازخوانی داشت که تلفیقی بود از موسیقی دستگاهی و آنچه او از کودکی آموخته بود که بیشتر به مناجاتخوانی نزدیک میشد.
یکی از آثار ماندگار اکبر گلپایگانی ترانه «درویش» است که جهانبخش پازوکی شعر و آهنگ آن را در دستگاه شور ساخته است؛
می دونستی که خاک فرش منه
رفتی نموندی
چرا بخت سپیدو به سیاهی نشوندی؟
می دونستی فقط تو رو دارم
رفتی نموندی
چرا مرغِ امیدو از این خونه پروندی؟
در هشتاد و هفتمین سال زندگی با نشریه هنر تاریخ گفتوگویی کرد و گفت که در طول هفت دوره فعالیت هنری خود «نکتهای که من پیدا کردم و همان دستگاه هشتم موسیقی یعنی دستگاه عشق نام دارد.»
گلپا همچنین گفت: «دوست دارم همین فردا بمیرم. زنده بمانم که باز هم صدایم حبس شود؟ دوست دارم فردا همه چیز به پایان برسد؛ این راهی است که همه ما باید طی کنیم، اما نباید فراموش کنیم حق من ضایع شد.»