(ادامه اعتراضات در ایران؛پایان دوره گفت‌وگوی «چوپان و گوسفند»؟( بنا به گفته خمینی

3

در ایران تجربه چند دهه گذشته نشان داده است که وقتی صدای اعتراضی بلند می‌شود یا انتخاباتی در پیش است، صحبت از گفت‌وگو بین احزاب، حکومت و مردم داغ می‌شود. زمانی که اعتراضات سرکوب و انتخابات تمام شد، واژه گفت‌وگو بایگانی و از ادبیات گروه‌های سیاسی و حکومت حذف می‌شود.

در دور جدید اعتراضات در ایران، غلامحسین محسنی اژه‌ای، رئیس قوه قضاییه در هجدهم مهر ماه خطاب به جریان‌های سیاسی، گروه‌ها و مردم فراخوان داد و گفت «هر کس هر ابهام، سوال، انتقاد و یا اعتراضی دارد در خدمت آن‌ها هستم و در مورد مسائلی که در حوزه اختیارات من است با آن‌ها گفت‌وگو کنم».

از زمانی که چنین فراخوانی داده حدود بیست روز می‌گذرد. درباره کم و کیف گفت‌وگو با قاضی‌القضاتی که حدود چهل سال سابقه قضاوت و مدیریت در رده بالای دستگاه قضایی و امنیتی ایران دارد جای اما و اگرهای فراوان وجود دارد. دست‌کم در همین حوزه قضایی شمار کسانی که در زندان گرفتار احکام ناعادلانه شدند یا کشته شدند، کم نیست.

منتقدان در نخستین واکنش به سخنان آقای اژه‌ای به او پیشنهاد کردند جای دوری نرود و اگر واقعا دنبال گفت‌وگو است از همان زندان اوین شروع کند و با زندانیان سیاسی صحبت کند و اگر به دنبال «اصلاح اشتباهات و ضعف‌ها» است، اطلاع‌رسانی روشنی درباره حادثه وحشتناک زندان اوین در بیست و سوم مهرماه کند.

در حالی که جنبش اعتراضی در حال گسترده‌تر شدن است این پرسش مطرح می‌شود که چرا «گفت‌وگو» امری فصلی است و در زمان اعتراضات عمومی یا آوردن مردم پای صندوق رای مطرح می‌شود و چرا جوانان و نوجوانانی که یک جنبش اعتراضی را چهل روز ادامه داده‌اند، حضور در کف خیابان را برای شنیده شدن انتخاب کرده‌اند و با وجود اینکه آیت‌الله خامنه‌ای اعتراض آنها را «حادثه جزیی» خوانده، چرا اینقدر «کش» پیدا کرده و همچنان دو طرف ماجرا خودشان را بی‌نیاز از گفت‌وگو می‌دانند.

گوسفندهای رام و مهارت گفت‌وگو

آیت‌الله خمینی در کنار سخنانی که در باب اهمیت مردم دارد و این روزها تعدادی از آنها دست به دست می‌شود، در ۱۵ تیرماه ۱۳۵۹ می‌گوید رابطه جمهوری اسلامی با مردم، همانند رابطه چوپان با گوسفند است و «همانطور که چوپان گوسفندهای خودش را راه می برد، همانطور که چوپان علاقه دارد این گوسفندان در جای خوبی چرا بکنند» (کتاب صحیفه، جلد ۱۲ صفحه ۵۰۹).

محمدرضا رجبی‌شکیب، پزشک و فعال رسانه با اشاره به سخنان بنیانگذار جمهوری اسلامی می‌گوید «اصولا برای مدیریت گوسفندان، شما نیاز به هیچ مهارتی ندارید جز دو چیز: مهارت ترساندن و مهارت سلاخی».

او در کانال تلگرامی می‌گوید پس از آقای خمینی مهارت «بچه گول زدن» و درست کردن یک دشمن فرضی نیز به مهارت‌های قبلی اضافه شد حالا «نسل‌های بعد باید خون‌ها بدهند تا این چوپانها بفهمند با گوسفند طرف نیستند».

اگرچه ممکن است نگاه این نویسنده به چشم افرادی بخصوص طرفداران حکومت افراطی باشد و موافق نباشند اما پس از گذشت ۴۳ سال از انقلاب اسلامی، رئیس دستگاه قضایی در دیدار ۲۸ مهرماه با متخصصان، «سعه صدر و برخورداری از ظرفیت بالا» را لازمه گفت‌وگو و تضارب آرا می‌داند و خواستار تعیین ساز و کاری برای عملی شدن آن می‌شود.

او شاخص‌هایی برای تعامل بیان می‌کند که نوک پیکان آن متوجه حکومت، از جمله خود اوست. احکام قضایی سنگین برای منتقدان و فعالان سیاسی مانند مصطفی تاجزاده، ضرب و شتم معترضان نوجوان و جوان در خیابان و بازداشت‌های گسترده آنان نمونه‌ای از فضای سیاسی، امنیتی و قضایی امروز ایران است که مقام‌های ارشد نه تنها ظاهرا اعتقادی به گفت‌وگو ندارند، بلکه اقدام به شلیک مستقیم به روی معترضان نوجوان می‌کنند، دختران و پسران دانش‌آموز و دانشجو را کتک می‌زند، جریان اطلاع‌رسانی را بسته و پا روی حقوق اولیه مردم در دسترسی به اینترنت گذاشته‌اند.

در چنین شرایطی بعضی از فعالان سیاسی و مقام‌های سابق مانند محمدجواد ظریف، اظهار امیدواری می‌کنند « در روزهای آینده گفت‌وگو را ادامه دهیم» و این در حالی است که گفت‌وگویی شروع نشده که بخواهد ادامه داشته باشد و در شرایطی قرار دارد که نه معترض و نه حکومت یکدیگر را برای گفت‌وگو به رسمیت نمی‌شناسند.

حاکمیت با تکیه بر سخنان آیت‌الله خامنه‌ای براین باور است که «این تحریکات یک چیز خودجوش درونی نیست» و کار دشمن است. روز جمعه شش آبان/بیست‌ وهشت اکتبر، وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه پاسداران در یک اطلاعیه هشت هزار کلمه‌ای آسمان و ریسمان بافتند تا بگویند این جنبش دست ساخته سازمان سیا آمریکاست و همچنان از همان شیوه « ترس و سلاخی» برای مهار معترضان استفاده می‌کنند.

این اطلاعیه نهادهای امنیتی، آمریکا را عامل اصلی «آشوب»‌های اخیر می‌داند و می‌گوید «پروژه‌ ویران سازی ایران شکست مفتضحانه­‌ای خورد» و تهدید کرده که «پیاده نظام شیطان و اغتشاشگران» شناسایی می‌شوند و تنها انعطافی که از خود نشان داده این است که راه «برای افراد فریب­‌خورده و نادم باز گذاشته شده تا خود را معرفی و شامل تخفیف در مجازات شوند».

در مقابل چنین تهدیداتی، حرکت جنبش سراسری تاکنون نشان داده ابزارهای حکومت برای رعب و تهدید، پرونده سازی، اعترافات تلویزیونی، بازی‌های رسانه‌ای، تحقیر و تمسخر، نازل کردن خواسته‌های معترضان به تمایلات جنسی و هیجانی، موثر نیفتاده و معترضان نیز محکم‌تر از گذشته، خواستار سرنگونی رژیم هستند و طرح گفت‌وگو در رسانه‎‌های حکومتی موثر نبوده و همچنان شعار کلیدی معترضان شخص رهبر و حکومت را نشانه رفته است.

بابل

منبع تصویر، SOCIALMEDIA

توضیح تصویر، اعترض مردم بابل در روزخاکسپاری میلاد زارع، که بدست نیروهای امنیتی کشته شد

گفت‌وگو از کجا آغاز می‌شود؟

تا همین چند سال پیش وقتی جریان‌های سیاسی، به طور مشخص اصلاح‌طلبان از گفت‌وگو سخن می‌گفتند، این خواسته به یک گفت‌وگوی حزبی و تعامل میان حکومت با احزاب و گروه‌های سیاسی برمی‌گشت و به نوعی این تعامل برسر سهم خواهی از قدرت بود و مردم در ذیل این چانه‌زنی بودند و حقوق مردم معمولا در مواقعی که احساس می‌کردند کلیت نظام آسیب می‌بیند، در قالب «مصلحت‌اندیشی» کنار گذاشته می‌شد و این رفتار به معنای عام، شامل تقریبا همه گروه‌های سیاسی درون جمهوری اسلامی می‌شود و اگر حاکمیت سهمی به آنان در قدرت داده، به نوعی از مردم وشعارهایشان فاصله گرفته‌اند.

در شرایط موجود، با کنار رفتن گروه‌های اصلاح‌طلب و میانه‌رو از صحنه سیاسی و از دست دادن پایگاه اجتماعی‌شان بخصوص در روزهای اخیر، آنچه درباره گفت‌وگو مطرح می‌شود، یک ضلع آن حاکمیت است و ضلع دیگرش مردم وبطور مشخص معترضان است.

برنامه‌های تلویزیونی که به تازگی از تلویزیون دولتی ایران پخش می‌شود تلاش دارد که سخن و اعتراض این بخش از جامعه را که در خیابان است یا اعتراض دارد بیان کند. به نظر بسیاری از کارشناسان رسانه اینگونه برنامه‌ها، به عنوان قرص مسکن هم عمل نمی‌کند و اقدامی دیرهنگام و بی‌اثر است چرا که معترضان امروز اخبارشان را از تلویزیون دولتی دریافت نمی‌کنند و مرجع خبری‌شان رسانه‌های دیگر وشبکه‌های اجتماعی است.

از سوی دیگر در راس ضلع حاکمیت، رهبری جمهوری اسلامی نشسته است. سخنان و رفتار گذشته و امروز او در حوادث مختلف، مانند سال‌های ۸۸ تا ۹۸ نشان می‌دهد که اعتقادی به گفت‌وگو و مقولاتی مانند «آشتی ملی» ندارد و هر زمان که چنین مسایلی مطرح شده به آن پشت کرده و از طرح آن انتقاد کرده است.

عملکرد آیت‌الله خامنه‌ای در دوره زمامداری‌اش حکایت از این دارد که او پافشاری خاصی روی دیدگاهش دارد و شاکله اصلی آن «کوتاه نیامدن، ایستادگی و مقاومت» است. از نظر او تمامی اعتراضات کار «دشمن» است و نیاز به تحقیق و واکاوی هم ندارد.

رهبر حکومت ایران در بیستم مهرماه امسال در دیدار با اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، اعتراضات گسترده را هم‌سنگ «چیزهای روزمره» دانست و گفت «مراقب باشید این مسائل و چیزهای روزمره حواس شما را پرت نکند و از کارهای اصلی و اساسی باز نمانید».

معلوم نیست در چنین بزنگاه تاریخی، چه کار «اصلی و اساسی» مجمع تشخیص مصلحت نظام دارد و اگر این نهاد نخواهد فکری به حال کشور کند چه زمانی قرار است «مصلحت» را تشخیص دهد. آقای خامنه‌ای این سخنان را درحالی گفته که او به مسایل و اقداماتی مانند «راهپیمایی اربعین» و اجرای سرود «سلام فرمانده» توجه ویژه‌ای دارد و بارها تعریف تمجید کرده و آنها را مهم می‌شمرد.

از سوی دیگر از آغاز اعتراضات اخیر، آقای خامنه‌ای چند سخنرانی و دیدار داشته و فقط دو بار به ناآرامی‌ها اشاره کرده و در عمل نشان داده صدای جنبش اعتراضی را نمی‌شوند یا اهمیتی نمی‌دهد. در نمونه‌ای دیگر او برای حادثه کشته شدن شماری از مردم در شاهچراغ پیام داد و برای مسببان آن خط و نشان کشید اما برای حادثه زاهدان که دهها نمازگزار کشته شدند، وقعی نگذاشت و دستوری صادر نکرد.

بررسی واکنش‌های او در این دوره با بحران‌های سال‌های گذشته، نشان می‌دهد که او بیش از گذشته روی مواضع خودش اصرار دارد و اگر قبلا صحبتی از کهریزک و کوی دانشگاه و دلجویی از آنها شده یا اجازه داد که بعضی از کشته‌ها به عنوان شهید منظور شوند اما در جنبش اخیر چنین انعطافی از او مشاهده نمی‌شود.

«گفت»‌ بدون «گو»

در برنامه‌هایی که تحت عنوان مناظره در تلویزیون دولتی ایران پخش می‌شود، بارها پیش آمده که تعدادی از کارشناسان برنامه به حاکمیت پیشنهاد کرده‌اند الان وقت گفت‌وگو و اصلاحات است و کوتاه آمدن برسرمسایلی مانند گشت ارشاد برای حکومتی که مقتدر است، به معنی شکست نیست و منجر به فروپاشی نظام نمی‌شود. اما نشانه‌ای از استقبال حکومت از چنین پیشنهادهایی نیست.

به نظر می‌رسد هر روزی که از این جنبش می‌گذرد، شکاف میان دولت و ملت بیشتر و بیشتر می‌شود. ادامه اعتراضات نشان داده که وزن و قدرت معترضان، رو به افزایش است، ترس معترضان از کشته شدن، از بین رفته، ترس تبدیل به امید شده و خشونت‌های حکومتی، معکوس عمل کرده و موتور محرک استان‌های زاهدان، کردستان و سایر استان‌ها شده است.

از سوی دیگر بخشی از بدنه نیروهای وفادار به حکومت ریزش کرده، نوشته‌ها، یادداشت‌ و هشدارهای خانواده‌هایی که عزیزانشان را در جنگ ایران و عراق از دست داده‌اند یا کسانی که در گذشته به عنوان طرفدار نظام شناخته‌ می‌شدند، گواه چنین تغییراتی است و دست‌کم در بین بخشی از آنها تردیدها به حمایت از نظام بیشتر شده است و باعث شده توان حکومت برای ورود به یک مذاکره مقتدارانه از بین برود.

از این رو با حکومتی ضعیف‌تر و نحیف‌تر از گذشته روبرو هستیم که حتی اگر بخواهد امتیازی بدهد به چشم معترضان بی‌اهمیت دیده می‌شود چنانکه کنار گذاشتن رئیس پلیس زاهدان پس از گذشت حدود یک ماه از تیراندازی خونین این شهر، تاثیری در ادامه اعتراضات مردم زاهدان نداشت و مرهمی به دردهای مردم نبود.

به نظر می‌رسد بازگشت به چهل روز پیش و نشستن رو در روی معترضان و حکومت برای گفت‌وگو بسیار سخت و غیرممکن شده و در عین حال بسیاربعید به نظر می‌رسد با توجه به مشی آقای خامنه‌ای چرخشی در سیاست‌های حکومت نیز صورت بگیرد.

حکومت اگر اراده‌ای برای مذاکره وگفت‌وگو داشت، بخصوص در استان‌هایی مانند کردستان، زاهدان و آذربایجان که ساختار متفاوتی با سایر استان‌ها دارد، می‌توانست با سران اقوام و افراد با نفوذ محلی و مذهبی برای کنترل اوضاع وارد گفت‌وگو شود و دست به اصلاحات عملی فوری می‌زد و حقوق اقلیت‌های قومی و زبانی را براساس قانون اساسی به رسمیت می‌شناخت.

محسن رنانی استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان در کانال تلگرامی‌اش با عنوان «آخرین تار مو» می‌نویسد این حکومت نه گوشی برای شنیدن دارد و نه مهارتی برای دیالوگ. اومی‌نویسد پس از چهل سال حکمرانی هنوز مهارت سخن گفتن درست با جامعه را ندارد و در مقابل، با نسلی روبرو هستیم که با رونمایی از ظرفیت نهفته‌اش، یک شبه دریایی از امید را خلق کرده است.