حتی برای بسیاری از طرفداران جمهوری اسلامی نیز، ابعاد حملات اسرائیل و سطح موفقیتهای آنها در ترور فرماندهان عالیرتبه سپاه پاسداران و دیگر مقامهای نظامی و امنیتی کشور، شوکهکننده و دور از انتظار است. اگر ادعاهای اسرائیل درست باشد، ایران با بزرگترین حمله هوایی جنگندههای نظامی در تاریخ مدرنش روبهرو شده است.
حتی در جریان هشت سال جنگ با عراق نیز این کشور چنین سطحی را از حمله هوایی همزمان و ترور عالیترین مقامهای نظامی ظرف تنها چند ساعت، تجربه نکرده بود. ضمن اینکه اسرائیل میگوید این حملات به پایان نرسیدهاند و هنوز گزارشهای کاملی از ابعاد دقیق تلفات ایران منتشر نشده است.
فارغ از استدلالهای اسرائیل برای دست زدن به چنین حملهای، خبرهای تایید شده در نخستین روز نشان میدهند که جمهوری اسلامی ایران با بحرانی چندجانبه روبهرو شده است. کشته شدن دهها تن از فرماندهان رده بالای سپاه در کنار پروازهای موفق جنگندههای اسرائیلی در غیاب هرگونه پدافند هوایی و بدون تلفات، ضربهای سنگین بر اعتبار، قدرت و حتی مشروعیت حکومتی است که در دفاع از خود، به شکل دور از انتظاری ناتوان به نظر میرسد.
این حملات، ضعفهای بیشمار تشکیلات امنیتی و دفاعی ایران را در ابعادی بیسابقه در برابر چشم جهانیان قرار داده و همزمان نشانهای است از اینکه استراتژی امنیتی تهران که بیش از ۴۰ سال است با تکیه بر تاکتیکهای جنگهای نامتقارن شکل گرفته، کارآییاش را برای بازدارندگی از دست داده است
این حمله همچنین موجب شده تا توازن قوای خاورمیانه به شکل قابل توجهی به نفع اسرائیل تغییر کند؛ تحولی که تبعاتی فراتر از تنش ایران و اسرائیل خواهد داشت و میتواند بر شکلگیری ائتلافهای آینده و یارگیریهای بینالمللی اثر بگذارد.
و همه اینها در حالی است که نارضایتیهای مردمی همچنان ادامه دارد و اعتماد عمومی نسبت به حکومت، پیش از این حمله نیز به چالش کشیده شده بود. شرایط افکار عمومی به حدی برای جمهوری اسلامی بحرانی است که حتی گروهی از ایرانیان در شبکههای اجتماعی از حمله اخیر اسرائیل ابراز شادمانی میکنند و «سرداران شهید» را نظامیانی سرکوبگر میشناسند.
در غیاب بازدارندگی
این نخستین بار نیست که اسرائیل به شکل مستقیم به ایران حمله میکند. اما این نخستین بار است که اسرائیل با چنین ابعادی به ایران حمله میکند؛ نشانه روشنی از اینکه میزان بازدارندگی ایران برای جلوگیری از حملات گسترده کشورهای دیگر به پایینترین سطح خود رسیده است.
بر اساس معادلات سیاست قدرت یا رئال پولتیک، ایران برای مهار این ضربه و جبران آنچه یک شبه از دست داده، به اقدامات تلافیجویانهای نیاز دارد که با گستره حملات اسرائیل تناسب داشته باشد.
وقتی اسرائیل به یکی از کنسولگریهای ایران در سوریه حمله کرد یا در پاسخ به حملات موشکی سپاه، خاک ایران را به شکل مستقیم هدف قرار داد نیز معادلات مشابهی شکل گرفته بود. بر اساس تبلیغات سپاه و وابستگانش، در جریان دو عملیات «وعده صادق ۱ و ۲»، قدرت بازدارندگی ایران احیا شد. حمله ۲۳ خرداد نشان میدهد که این ادعای درستی نبوده و برعکس چه بسا ابعاد دو عملیات وعده صادق (و بیشتر ناتوانی ایران در وارد کردن ضرباتی کاری در این دو عملیات) از میزان بازدارندگی ایران کاسته است.
دستکم کسانی که در اسرائیل برای حمله ۲۳ خرداد تصمیم گرفتهاند، با اقداماتشان نشان دادهاند که خود را برای مقابله با هرگونه پاسخ احتمالی آماده میبینند و معتقدند که ایران توانایی اقدام تلافیجویانه مشابه ندارد. آنها با این حمله در موقعیتی استثنایی قرار گرفتهاند و در تلاشند تا خود را به عنوان قدرت نظامی مسلط در منطقه تثبیت کنند.
قدرت نظامی یا دسترسی گسترده اسرائیلیها به مدرنترین و پیچیدهترین تسلیحات و فناوریهای دفاعی، مساله تازهای نیست. نکته کلیدی در ارتباط با شرایطی که به وجود آمده این است که در چارچوب دکترین دفاعی جمهوری اسلامی، همواره این ادعا تکرار شده که راهبردی موثر برای مهار اسرائیل و جلوگیری از حملات احتمالی این کشور در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شکل گرفته است.
انزوای سیاسی-اقتصادی حکومت انقلابی و «اسلامی» ایران در چهار دهه گذشته، در کنار تجربه جنگ هشت ساله ایران و عراق به شکلگیری یک استراتژی دفاعی به ظاهر موثر انجامیده بود که در آن، قوای نظامی ایران مجبور نشوند با قدرتهای نظامی به مراتب مدرنتر و پیچیدهتر، رودرو بجنگند. اصطلاحاتی مانند «عمق استراتژیک» یا «محور مقاومت» در واقع ابعاد تبلیغاتی راهبردی بودند که قرار بود جلوی درگیری مستقیم نظامی ایران و ارتشهای مجهز و قدرتمند را بگیرد. این ابتکار عملی بود که نخبگان سپاه پاسداران به آن افتخار میکردند و در جریان اجرایش، نه تنها بر سیاست خارجی کشور اعمال نظر میکردند، بلکه از همین استراتژی برای مشروعیت بخشیدن به فلسفه وجودی تشکیلات سپاه به عنوان یک نیروی نظامی موازی با ارتش بهره میبردند.
و در سایه همین استراتژی بود که جمهوری اسلامی در ایران، چهره قدرتی منطقهای پیدا کرده بود و با تکیه بر منابع و ابزاری که وسعت جغرافیایی، درآمد نفت و سرمایه انسانی کشور در خدمت تهران قرار میداد، موفق شده بود شبکهای نامتمرکز از گروههای شبهنظامی و نیروهای سیاسی همسو با خود شکل بدهد.
یکی از نخستین اثرات حملات ۲۳ خرداد، آشکار شدن نقاط ضعف و محدودیتهای قابل توجه در همین استراتژی بود. آنچه رخ داد نشان میدهد که تشکیلات امنیتی و دفاعی ایران تا چه اندازه در زمان روبهرو شدن با یک ارتش مجهز و پیشرفته، ناتوان و دست و پا بسته است.
منبع تصویر،Getty Images
بحران تامین امنیت
برای کشوری که در تاریخ ۲۰۰ سال اخیرش چندین شکست تحقیرآمیز نظامی، دو اشغال گسترده و حتی تغییر پادشاه توسط قدرتهای بیگانه را تجربه کرده است، همواره نگرانیهایی جدی در ارتباط با تکرار این تجربیات در میان نخبگان دیده میشود؛ نگرانیهایی که بسیار فراتر از حکومت فعلی در تاریخ دو قرن اخیر ایران بازتاب داشته است.
یکی از مهمترین «افتخارات» حکومت جمهوری اسلامی ایران که در سال ۱۳۵۷ تاسیس شد، این بود که دوران آن شکستها و اعمال نظر و قدرت کشورهای دیگر به سر آمده است. مشخصا شکست نهایی حمله نظامی عراق و ناکام ماندن ارتش صدام در جدا کردن بخشهایی از خاک این کشور (شبیه به وقایع قرن ۱۹ در شمال ایران) یا اشغال تهران و تغییر رژیم (شبیه به آنچه در شهریور ۱۳۲۰ رخ داد)، نقطه عطفی توصیف میشد که طرفداران حکومت روحانیون و باورمندان به ایدئولوژی اسلامگرایی شیعه، اعتبارش را به نام همین حکومت مینوشتند.
حالا اما این تصویر و روایت تاریخی از امنیت ایران و تحولی معنادار که ادعا میشد در میزان قدرت نظامی و سطح استقلال و حاکمیت ملی رخ داده، با پرسشهایی جدی روبهرو شده است. آیا همه آنچه درباره میزان قدرت نظامی سپاه، برنامه موشکی و پهپادی، توسعه و ساخت فناوریهای بومی و «اقتدار» این نیرو گفته میشد، تبلیغاتی پوشالی بوده است؟ چگونه «بیش از ۲۰۰ فروند» از جنگندههای هوایی اسرائیل در یک شب توانستند وارد آسمان ایران شوند و «با ۳۳۰ بمب» و «انواع مهمات» بیش از ۱۰۰ نقطه را در ایران هدف قرار بدهند؟
ضربه امنیتی که به جمهوری اسلامی ایران وارد شد حتی به یک عملیات نظامی کلاسیک نیز ختم نشد. وضعیت ترور فرماندهان ایرانی به خوبی نشان میداد که تشکیلات امنیتی و نظامی ایران به شکلی گسترده در برابر نفوذ اطلاعاتی موساد آسیبپذیر است.
