درگذشت یدالله رویایی، چهره پیشرو در شعر حجم در ایران

Screen Shot 2022-09-15 at 5.29.47 PM

یدالله رویایی مشهور به رویا، سرمدار شعر حجم، در نود سالگی و در فرانسه چشم از جهان فروبست. رویایی متولد اردیبهشت ۱۳۱۱ در دامغان بود. او در کنار فعالیت‌های سیاسی‌اش در جوانی و همچنین سابقه زندان، به تحصیل در رشته حقوق مشغول شد و رشته حقوق بین‌الملل عمومی را تا مقطع دکتری ادامه داد. رویایی به عنوان یکی از چهره‌های پیشرو در شعر حجم شناخته می‌شود، و در کنار سرودن شعر و انتشار کتاب‌های متعدد، فعال فرهنگی بود و در تاسیس انتشارات و راه‌اندازی مجلات فرهنگی نقشی موثر داشته است. او از سال ۱۳۵۸ در تبعید و در فرانسه زندگی می‌کرد..

خبرآنلاین به نقل از اعظم کیان‌افراز، یکی از ناشران کتاب‌های او نوشته که یدالله رویایی اخیرا بیمار شده بود «اما هرگز نخواست بروز بدهد و سرحال بود.»

یدالله رویایی در جوانی فعالیت‌های چپگرایانه داشت و به زندان افتاده بود

جریان ادبی که او در شعر معاصر ایران پیش می‌برد مقابل ادبیات کلاسیک و متفاوت با شعر نوی نیمایی بود.

بر جاده‌های تهی و شعرهای دریایی اولین دفترهای شعری بودند که یدالله رویایی در جوانی و در دهه ۱۳۴۰ منتشر کرد.

یدالله رویایی علاوه بر انتشار آثار مهم ادبی به زبان فارسی، در تاسیس و اداره نهادهای فرهنگی، از جمله چند مجله و جایزه ادبی نقش داشت.

رویایی معتقد بود که شعر موج نو در دهه ۱۳۴۰ ضمن ظرفیت‌های جدید و ویژگی‌های مثبت، دچار آشفتگی‌هایی هم بود و تمرکز جدی‌تر بر ساخت شعر می‌توانست به رفع آن کمک کند.

در بیانیه شعر حجم، که یدالله رویایی به همراه چند شاعر و هنرمند دیگر منتشر کردند، آمده بود: «شعر حجم، شعر حرف‌های قشنگ نیست، شعر کمال است، در کمالش وحشی است و در کشفِ زیبایی خشونت می‌کند… کار شعر، گفتن نیست. خلق یک قطعه است؛ یعنی شعر باید خودش موضوعِ خودش باشد.»

درگذشت یدالله رویایی چندمین مرگ در تبعید یک چهره سرشناس ادبیات ایران ظرف سال جاری خورشیدی است. عباس معروفی، هوشنگ ابتهاج و رضا براهنی هر یک در حوزه کاری خود از اثرگذارترین چهره‌های ادبی ایران بودند.

دفتر شعر هفتاد سنگ قبر که دو دهه پیش از یدالله رویایی منتشر شد به مضمون مرگ می‌پرداخت.

رویایی در یکی از اشعار این دفتر گفته بود:

«کمال در آخر نیست

و آخر، نیست

که انسان تنی مردنی دارد

و روزهایی نمردنی.»

او در سوگ همسر اولش، مادلن، سروده بود:

«با نبض آرمیده

مهمان مختصر

گذر از من کرد

خالی در پشت در

معبر شدم

و در میان دو سو ماندم.»