آسمان ها در انتظار باران، مردمان آرزو گم، بازار تکه پرانی گرم، آن هم درباره زندگی میلیون ها گرفتار.
رشتو در حساب برادر آزاد شد، شکسته نبود و از آن ها که هوایش را داشتند تشکر کرد، کوشید تا آرام باشد، نه مانند اول کار که به بیمارستانش بردند.
وکیلی از اهالی مناطق تازه بی آب و برق شده است، در مقالهای از دولت شکایت کرده که همه را منتظر و ناراضی گذاشته.
در هفته ای که گذشت تنها رهبر جمهوری اسلامی بود که از دولت تحسین کرد. برای اولین بار خبرنگاری در دیدار با رییس دولت با رییس حمهور وعدههای موقع انتخابات را تک تک برشمرد، و جواب خواست. آقای رئیسی آماده تر از همیشه پاسخ داد «آن همه که گفتم شرح کارهایی بود که باید صورت گیرد».
در این میانه، هنر زیر بیشترین فشارهاست، نمایشنامه ای که همه مقدمات اجرا برایش فراهم شده، ورمی پرد. مدیر جدید سالن صلاح نمی داد، فیلمی که از هفت خوان گذشته تا به جشنواره ای جهانی برسد، اما خبر می رسد که مقررات جدیدی مدیر جدید تنظیم گشته.
همچنان است دستور از آب گذشته خدمت به خانم ها «که از نیم شب به بعد در خانه باشند و به حرمت و سلامت خانه وفادار بمانند».
در یکی از اجتماعات معلمان (زن و مرد) که از فرصت های مجازی پخش می شد یکی از خانم ها با لهجه شیرازی شیرین از مقامات خواست دست کم این تصمیم های تازه را افشا نکنند، تا طالبان نشنوند.
در همین زمان، درست است که چندین مجله و اعضایش از جان گذشته و با نوآوری و بدایع، نشریه را نجات داده اند- در این مجلات مطالبی چنان خواندنی و جامع ظاهر می شود که مردمی گرفتار، پیش فروش را (مثلا با پرداخت ۱۵۰ هزارتومان) به دندان می کشند.
روزنامه نگاری دارد حرفه ای منحوس می شود، مانند دوران رضا شاه که به روزنامه نگاران و پاسبانان خانه اجاره نمی دادند.
آتش به جان موزه
منبع تصویر، ISNA
فریبا قالیباف در گزارشی در اعتماد نوشت: روزی روزگاری كشوری به نام ايران كه هنر نزد مردمانش است، مكانهايی براي نمايش آثار هنر مدرن و معاصر داشت. موزه هنرهاي معاصر تهران، اصفهان، اهواز و…؛ در بين اين مكانها يكی از آنها اما قصه تلخی پشت خود دارد: «موزه هنرهاي معاصر اهواز».اين مكان فرهنگی و هنری كه در جاده ساحلی اهواز است، ديرزمانی محل رفت و آمد هنرمندان، اساتيد و نمايش آثار هنری بود.
اما واگذاری اين مكان به بخش خصوصي و سوءمديريت در كنار آن، امروز از موزه هنرهاي معاصر اهواز تجربه شكستخوردهای ساخته است.
اين موزه دستكم ۷۰ اثر ارزنده داشته كه از وضعيت كنونی آنها اطلاعات موثقي در دست نيست. بيش از ۹۰ درصد آثار آن متعلق به هنرمندان استان خوزستان است كه از هنرمندان خوزستاني خريداری و گردآوری شدهاند.
در گنجينه هنرهاي معاصر اهواز آثاري از هنرمندان نام آشنا يي چون هانيبال الخاص، پرويز كلانتری، كوروش شيشهگران و… ديده ميشود. مرداد ماه ۱۴۰۰ بود. آتش گرماي تابستان اهواز دامن گياهان خشك مرتعي و نيزارها و محوطه موزه هنرهای زيبا را گرفت و دچار حريق شد. اين آتشسوزی اما شايد آخرين تيری بود كه پس از واگذاری بر بدنه كمرمق موزه وارد شد.
همراه گزارش مريم آموسا هم پرنده از رازی دیگر برداشت: در چند دهه اخير همواره هنرهای تجسمی به ويژه مجسمهسازی؛ روزهای پرفراز و نشيبي داشته است، از سرقت سريالي مجسمههاي تهران گرفته كه با وجود قرائن و شواهد موجود، اين كار بدون برنامهريزي و حمايت هرگز ميسر نميشد يا سرنوشت مجسمه «نيلبك زن» بهمن محصص كه به بهانه اينكه مشكل دارد، مدتي با لنگ پوشانده شد و بعد به يكباره تصميم گرفتند تا از مقابل تئاترشهر برداشته شود و به بهانه اينكه در كارگاه دكور تئاترشهر فضا كم بوده با اره برقي به جانش افتادند.
به نوشته گزارشگر: اين روزها همه جا صحبت از جابهجايي و گم شدن مجسمه تعاملي و مكان ويژه محسن رافعي است. مجسمهای كه از زمان اجرا تا نصب و پس از آن حالوهوای خاصي به محيط و فضاي دانشگاه هنر داده بود. محبوبيت اين مجسمه در ميان دانشجويان بسیار بود اين مجسمه در بهار سال ۱۳۹۸ رونمايي شد و تا دوم شهريور امسال در حياط دانشگاه بر سر جايش آرام نشسته بود و با جمع شدن دانشجويان به گردش و نشستن روي آن شور و نشاط خاصي به فضاي دانشگاه هنر كه روزگاری عمارت قزاقخانه و فضايی نظامی بود، میبخشيد.
قصه دردناک هنرها، یادگاران روزگاری که گذشت، یا سوسک در آن ها رخنه می کند، یا در بیرون مرزها حراج می شود و کاشف به عمل میآید که یک سالی ربوده شده است چنان که مجسمه رافعی هم در كمتر از يك هفته بدون اجازه صاحب مادی و معنوی آن منتقل شده و در حال حاضر خبری از سرنوشت آن نيست.
داوری لیلا حاتمی
منبع تصویر، GETTY IMAGES
آکادمی علوم و هنرهای سینما (اسکار) از امیر جدیدی و فیروزه خسروانی دعوت کرد تا به عضویت این آکادمی درآیند.
فیروزه خسروانی مستندسازی است که اخیرا بازداشت او خبرساز شده بود و امیر جدیدی بازیگری است که در آخرین فیلم ساخته اصغر فرهادی نقش اصلی را داشت و مورد تحسین منقدان قرار گرفت.
لیلا حاتمی به عنوان یکی از داوران بخش مسابقه اصلی هفتاد و نهمین جشنواره بینالمللی ونیز انتخاب شد.
به گزارش ایسنا، هفتاد و نهمین جشنواره فیلم ونیز فهرست داوران بخش اصلی مسابقه بینالملل خود را اعلام کرد و لیلا حاتمی در کنار چهره های سرشناسی فیلمهای قدیمیترین جشنواره سینمایی جهان را داوری میکند.
ٖیکی از دلمشغولیهای سالانه اهالی سینما و مسئولین سینمایی، انتخاب نماینده ایران برای معرفی به آکادمی اسکار است.
طی این سالها فیلم منتخب با نظر یک هیات کارشناسی انتخاب و راهی آکادمی اسکار شده است.
امسال اما از دورههایی است که مصلحتها نقشی اساسی در انتخاب نماینده ایران خواهند داشت.
سمفونی مردگان پرید
منبع تصویر، SORKHESIA
سوگواره عباس معروفی را مهدی یزدانی خرم نوشته است: حکم دادهبودند که «شلاق» بخورید به خاطرِ «گردون»، «ما نویسندهایم» و خیلی چیزهای دیگر.
دههی هفتاد بود و شلاقِ کلماتِ عباس معروفی.
شلاق علیهِ او و او علیهِ شلاق. شلاقِ کلمات علیهِ شلاقِ چرمی. صد میلیونبار نوشتهایم و نوشتهاند و خواهندنوشت که «غم» آورنده مرگ است و عباس معروفی زیرِ شلاقِ غم بود.
این شلاق متوقف نمیشود، عادی نمیشود، بیدرد نمیشود، خونش بند نمیآید و خونی که بند ناید عجیب خونیست و زخمی که بسته نشود زخمِ اعظم است که دیگر مشخصمان نمیکند آدمی زخم است یا زخم آدمی.
در ادامه سوگواره قصه نویس آمده: حالا پیکرِ عباس روی ذهنهای ماست، روی اشکها، خاطرات. سنگین پیکریست.
هرچند ما حاملانِ پیکرها شدهایم و تاریخشان و غمهاشان. بله سمفونی مُردهگان ماییم که بر مقابرِ غولهای غمگینِ فکر و آدمیتمان نگاه میکنم بی هیچ خندهای.
طبیعتا آدمها «میمیرند» که مرگ هیچگاه ترکِ عادت نمیکند اما… امان از این «اما»… معروفی در ابتدای خود رفت و سالها به سختی و رنج گذراند. پرشور و جان بود و کمخواب. او راوی شوراقبالی و صعبحالی مردمانی بود که با کلمههای او نفس تازه میکردند و البته «میکنند».
و سرانجام به یاد آورید: تراکمِ این مرگهای در تبعید یا در وطنِ خویش غریب است که جگر را میسوزاند. که قدما سنگِ لعلدار را در جگرِ داغ قربانی میپیچیدند تا «لعل» شود در «مقامِ صبر». آری شد ولی به خونِ همان جگر. خونی که سرِ ایستادن ندارد. عباس معروفی خون بود…
اما سوگواره اصلی متنی است که عباس چند هفته قبل از مرگ برای دوستی نوشت، اعتراف به مرگ:
سرطان ویرانگرست و بدتر از آن جراحیهاش که بخشهایی از بدنت را بردارند، دور بریزند، یک تکه استخوان ساقم را برداشته جای فک، نصف زبان را از انتها برداشته، تکه ای از ماهیچه رانم پیوند زدهاند، به آن.
هفت سانت شاهرگم را کوتاه کرده اند، دندانهام، و بعد متاستازی که تومور مغزی شد، که از جمجمه ام بیرون کشیدند( ماجراهایی دارد که می نویسم) اگر بزرگواری و مهر و مراقبت رفیق های نازنینم پروفسور رحیم رحمان زاده و پزشک معالجم دکتر بهمن مصلحی نبود، می دانم کارم به کجا می کشید.
وجود چنین فرشتگانی به من می گوید تو خوش اقبالترین آدم این شهری.
بله زندگی سرشار از امید و زیبایی ست. می خواهم زنده بمانم. شهرزاد درونم را به هوش نگه دارم. داستان بنویسم . و بلا از فرزندان مردم بگردانم. و کدامشان نگفته بود لذتی در مرگ هست که در زندگی نیست؟
هر یک از سویی رسیدند
منبع تصویر، NAMAYE EMROZ
بعد از ه.الف. ابتهاج (سایه) بزرگ ترین غزلسرای معاصر که در بیرون از وطن تسلیم شد و با استقبال وسیع مردم پیکر او در تهران گشت و در باغ محتشم رشت (زادگاش) آرام گرفت، اینک نوبت حسین سرفزار روزنامه نگار بود که در آمریکا درگذشت و عباس معروفی قصه نویس ایرانی که او نیز در آلمان درگذشت. آیا دوران مرگ ایرانیان دور از وطن رسیده؟
به او میگفتند «حسین سردبیر».
اسفند سال ۱۳۱۲ خورشیدی در داراب فارس متولد شده و ۷ شهریور ۱۴۰۱ در آمریکا درگذشته است و البته بیشتر این دوران یعنی از سال ۱۳۳۰ که برای آموختن تاریخ و جغرافیا راهی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد تا سال ۱۳۶۰ که به آمریکا مهاجرت کرد. در آمریکا به شغل روزنامه نگاری مشغول بود.
تا پیروزی انقلاب، سردبیر بیش از ۲۰ مجله ، چون امید ایران، خواندنی ها، سپیدوسیاه، روشنفکر، تهران مصور، خوشه و … شد و به عبارت بهتر حسین سرفراز نخستین گزینه هر فرد یا مجموعهای که قصد داشت نشریهای نو منتشر کند، برای مسئولیت سردبیری بود، زیرا میدانستند با حضور او در این سمت، نشریهای پرمخاطب به بازار عرضه خواهد شد. وی به حسین سردبیر مشهور شد.
سرفراز از جمله بنیان گذاران سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات و یک دوره رئیس هیئت مدیره آن نیز بود و مدتی هم مسئولیت مجله جوانان وابسته به روزنامه رستاخیز را بر عهده گرفت و بعد ترک وطن کرد. بار دیگر سردبیر شد و در این قامت از آغاز دهه هفتاد ۱۰۵ شماره نشریه هفتگی ایران خبر را در واشنگتن منتشر کرد.
مشقهای شاعری خود را سال ۱۳۴۳ با انتشار مجموعه شعری نیلگون منتشر کرد، آخرین اشعار خود را در غربت و تحت عنوان «مثل سروکاشمر» منتشر کرد .
بازی تماشاگر
منبع تصویر، REZA JAVIDI
نمایش بلوبری روی صحنه است. نویسنده و کارگردان: مهدی ملکی، بازیگران: (روزهای زوج) نیما قربان زاده، (روزهای فرد) علی ایزدی
گرداننده: سحر غفوری اجراگران: علی جعفری، عسل عبداللهی، امید قاسمی، فرناز طالبیان، رضا شفائی، محراب عامریان.
خلاصه قصه یک سطر است: روایت داستان زندگی پسری از اهالی جنوب شهر. اما تماشاگران هم در صحنه حضور دارید.
نمایشی یک مقدمه، ۲ بسط و گسترش، ۴ اوج و ۸ پایان است و مسیر قصه توسط تماشاگران انتخاب میشود.
– مدت زمان اجرا ۳۵ الی ۵۰ دقیقه میباشد (با توجه به انتخابهای تماشاگران) و زمان درج شده در سایت (۴۰ دقیقه) میانگین آن است.
آرمین در واکنشی به نمایش نوشته: بلوبری طعمی شالوده شکن دارد. برای من این نمایش دارای ایده پردازی و فرم اجرای مناسب بود. بازی نیما قربان زاده را خیلی دوست داشتم و به نظرم میتواند مونولوگ گوی خوبی باشد. وقتی صحبت تئاتر پلیبک، تعاملی و مشارکتی است یعنی با ساختارشکنی روبهرو هستیم، شالوده شکنی که داستان را به هم میریزد، ارتباط و تک صدایی درام را متزلزل میکند و به گونه ای تمرین دموکراسی است.
به نوشته این تماشاگر: این مدل از اجرا در پی نقش دهی به تماشاگر است و در واقع حتی کاتارسیس را نیز دگرگون میکند، یعنی با دخیل کردن مخاطب در جریان نمایش نقش قهرمان داستان تغییر پیدا میکند و همذات پنداری با قهرمان دستخوش تغییرات فراوان میشود.
در واقع اجرای شورایی قرابت زیادی با سایکودرام و درمانگری دارد و یکی از تکنیک های مورد استفاده روانشناسان است.
نمایشی با شرکت تماشاگران
منبع تصویر، REZA JAVIDI
پدر، نمایشی نوشته فلوریان زلر، طراح و کارگردان: آروند دشتآرای، بازیگران: رضا کیانیان، لیلی رشیدی، سعید چنگیزیان، مارین ونهولک، سوگل خلیق، بهزاد کریمی، نجوا صاحبالزمانی.
نمایش پدر، ماه پیش آماده بود اما بعد از تاخیرها و عقب افتادن ها و برخی مسایل حاشیه ای هفته دوم شهریور آماده شد برای اجرای عمومی در سالن اصلی تئاتر شهر.
اما در پایان اولین اجرا اعلام شد که به دليل بروز مشكل فني ناگهاني و كامل نشدن پارهاي از جزييات فني اجرا، ۲ اجرای نخست نمايش «پدر» لغو شد و اجرای عمومي اين اثر از ۸ شهريور آغاز ميشود.
بر اين اساس اجرای عمومی پدر از روز ۸ شهريور آغازشد و آخر هفته دو اجرایی شد که خود نشانه موفقیت است.
حادثه مهم در شروع نمایش موفقی بود که رضا کیانیان نفر اول بازیگران جلو سن به مردم یادآوری کرد که امشب مصادف با زادروز زنده یاد داوود رشیدی استاد نمایش است و نمایش هم پدر نام دارد و لیلی رشیدی هم بازیگر نمایش است.
تماشاگران ایستادند دقایقی و همدلی با خانواده رشیدی.
مریم کاوه بعد از تماشای نمایش نوشت: دیشب نمایش رو دیدم، بازی آقای کیانیان عالی بود، بازی خانم رشیدی در یکی از صحنه ها (تعریف کابوس) واقعا خوب بود، تغییرات زیاد صحنه ها اذیت کننده بود! دو تا جمله دیالوگ، تغییر صحنه! دو تا جمله دیالوگ، باز تغییر! صداهایی که پخش می شد و یه جاهایی موسیقی آزاردهنده بود، اما موضوع رو واقعا دوست داشتم و مخصوصا اگر در نزدیکیتون تجربه کرده باشین خیلی ملموس تره.
منبع تصویر، MAH ART GALLERY